باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

باران عشق

ماشاءالله قدت میرسه

ابریشم لطیفم : این روزها برای رسیدن به خواسته هات فکر میکنی و ترفند پیاده میکنی، گاهی با دلبری های ناز دخترونه ، گاهی با خواهش و التماس، و البته خیلی جاها از ابزارهای نهفته جیغ بنفش، گریه و یه کارهای دیگه که نمیگم آبروی دخملیم بره! حالا امروز من داشتم ظرف میشستم کتابت رو پاره کردی و اومدی لباس من رو میکشی و من رو با خودت میبری میگم چی شده مامانی میگی ماشاء الله قدت میرسه ! و همینطور با دست به کابینت بالای یخچال اشاره میکنی و تازه کمی هم روی نوک پاهات وایمیستی و خودت رو بالا میکشی و دوباره میگی مامان ماشاء الله قدت میرسه ، چسب ... که یعنی مامان از کابینت ابزارهای بابا چسب رو بده ... حالا من خنده کنان و دل غش کنان دستام رو ب...
29 مرداد 1393

درراستای ترک اعتیاد فرشته قشنگم

پری کوچولوی ناز من ... این یکی دو ماهه اخیر تقریبا به می می اعتیاد پیدا کردی و گاهی اصلا حاضر نبودی ازش دست برداری ، باور میکنی گاهی ساعت ها توی خواب داشتی میخوردی به زور و هزار بدبختی جدا میکردم و میومدم بیرون چند لحظه نگذشته بیدار میشدی و همچین عطش خوردن داشتی که گویی ساعت هاست تشنه و گرسنه موندی ! حتی مورد بوده از شش صبح تا نه صبح ول نکردی بعد هم که بیدار شدی باز گفتی مامان یه کم می می خواهش میکنم ! و دقیقا کار به التماس میکشید و اصلا روز من انگار شروع نمیشد با این شرایط ... "چی بگم از تن خسته و کوفته من که ساعت ها تکون نخورده حتی برای نیازهای ضروریش؟"   و انقدر قشنگ دلبری میکنی که واقعا خی...
27 مرداد 1393

مسعودم

شیرین شیرینم؛  عمو مسعود دوست خوب بابا هستن،  از وجودشون محبت و آرامش میباره ، همیشه هم به فرشته خونه ما خیلی محبت داشتن! و رابطه محبت شما دوتا به طرز غریبی خاص و منحصر به فرده! وقتی عمو مسعود رو میبینی از ده-یازده ماهگی فریز میشی فقط یک ربع کامل نگاه میکنی و چشمهات رو میدزدی و حالتی وسط خجالت و دوست داشتن میگیری! یعنی هر کس که شما رو دیده متعجب میشه از حالت های تو نسبت به عمو جون! جالبه که بدونی از نوزادی بغل هیچ کس جز مامانی نمیخوابیدی و از ابتدای به دنیا اومدنت تا همین الان که چهار ماه دیگه دو ساله میشی فقط دو سه بار بغل بابایی خوابیدی ولی دو  سه بار هم بغل عمو مسعود خوابیدی که یکبارش خیلی جالب بود ایشون وارد...
20 مرداد 1393

لالایی های مامان گلی

نی نی الان میخوابه جاش توی رختخوابه چشمای اون پر خواب پر میشکه رو ابرها روی ابرها میشینه فرشته رو میبینه کنار حوض ماهی باران میخونه نازی بعدشم توی حیاط جوجه ها رو میبینه جوجه دیگه لالا کن این کارها رو رها کن باران الان میخوابه جاش توی رختخوابه روی ابرها میشینه فرشته رو میبینه فرشته مهربون دست اونو میگیره صورتش و میبوسه خواب های ناز میبینه
20 مرداد 1393

توکل

توکل یعنی اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد! تو فقط بخواه و آرزو کن اما پیشاپیش شاد باش! و ایمان داشته باش که رویاهایت هم چون بارانی در حال فرو ریختنند! پیشاپیش شاد باش و شکر گذار چرا که خداوند نه به قدر رویاهایت بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!   "مطلب از اینترنت"     ...
20 مرداد 1393

شیرین بود و دلچسب

دختر گلم، نُقل شیرینم ... دیروز زیباترین آوای دنیا به من تولدت مبارک گفت... دیروز حس بزرگ شدن داشتم، حس تولد دوباره داشتم ... دیروز قوی بودم، آروم بودم، شاد بودم فقط به یمن حضور تو ... دیروز با لبخندهای شیرینت با بغل کشیدن های محکم و گرمت، پروانه های عاشقی توی دلم پر کشیدند، یه عالمه گل زیبا رو بو کشیدم و دست هام رو تا بالای آسمون خدا بلند کردم و گفتم خدایا شکرت       ...
8 مرداد 1393

من نی نی نیستم! من بارانم

باران عزیزم دیروز یکی از عجیب ترین و زیباترین روزهای زندگی من بود راستش مامان مرضیه روی پل تردید و گیجی ایستاده بود و تو دستش رو محکم گرفتی و با تمام وجودت مامان رو از آن خودت کردی با تمام کارهایی که کردی و من انگار تازه هوشیار شدم که چه گنجی در کنارم هست... امروز تو به معنای واقعی سورپرایز کردی من رو با تمام کارهای ریز و درشتی که انجام دادی و من باید خیلی عمیق تر و بهتر تو رو ببینم مامان جون من قدردان خدا هستم برای بودن دختری که به من شجاعت رو یاد داد دختری که به من عشق ورزیدن رو به زیباترین شکل آموخت آدم کوچولویی که دنبال خودش میگرده من رو به یاد خودم انداخت عزیزکم اتفاقات رو اینجا مینویسم چون درس یادم دادی ...
5 مرداد 1393

خونه مجازی، دوستان مجازی سلام

بعد از گذران یک ماه سخت اظهارنامه ای و یه عالمه کار ریز و درشت و کلی شب بیداری فول تایم و در کنارش تماشای پر حیرت به دخترکی که به سرعت برق و باد بزرگ میشه و این بزرگ شدن رو هزار جور نشونمون میده و کلی مهمونی و کار خونه مامان مرضیه دوباره خاک این خونه مجازی رو گرد گیری میکنه ...  
4 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد